ابن بطوطه Ibn Battuta در سال ۱۳۳۰ م. بود که برای نخستین بار پای در کشتی نهاد. او در آن زمان جوانی ۲۷ ساله بود که پیش از آن تبدیل به جهانگردی مجرب و کارآزموده شده بود. کشتی حامل وی جلبا Jalba نامیده میشد که یکی از انواع کشتیهای معروف دریای سرخ بود و گفته شده که این نوع کشتی بیش از یک هزاره بود که در سفرهای کوتاه دریایی دریای اریتره به کار گرفته میشد و ساختار آن عبارت بود از یکسری الوار چوبی که به وسیله الیاف نارگیل به یکدیگر دوخته شده و توسط روغن کوسه ماهی در برابر رطوبت مقاوم شده بود. او در جده در تدارک این بود که سفری دریایی را به سوی یمن- و احتمالاً یکی از بنادر گجراتی Gujarati آن حوالی- آغاز کند چرا که قبلاً شنیده بود که حاکم مسلمان دهلی تصمیم دارد افراد فاضلی را به کار گمارد تا وی را در اداره سلطاننشین یاری رسانند. منصور که ملازم و مصاحب ابن بطوطه بود، اصرار داشت تا ابن بطوطه نیز در جلبای شخصی وی با او همراه گردد، اما ابن بطوطه درخواست وی را نپذیرفت و در این باره چنین گفت:
«من این چنین کردم زیر اجلبای وی پر از شتر بود و از آنجا که من پیش از این هرگز سفری دریایی را تجربه نکرده بودم از اینکار هراس داشتم.»
او به راستی نگران شده بود. پس از دو روز دریانوردی، باد تغییر جهت داد و ناوگان کوچک آنها را از مسیر اصلیش منحرف نمود. توفانی برپاخاست و لبه بالایی دیوار کشتی را در هم شکست و مسافران نیز دچار دریازدگی شدند. سرانجام کشتی آنها در ساحل پهلو گرفت اما نه در سواحل یمن بلکه درست در نقطه مقابل آن یعنی در سواحل آفریقا بین آیراب Aydhab و سوآکین Suakin، مسافران کشتی، شترهایی کرایه کرده و راه خود را به سوی جنوب در پیش گرفتند از طریق یک مسیر بیابانی که از جزیره کوچک سوآکین- در مرکز یک خلیج عمیق با جزایر مرجانی- میگذشت. حاکم منطقه زیاد بن ابی نمای Ziad ibn Abi Numay نام داشت. که پسر حاکم مکه و اتفاقاً برادر منصور- ملازم و مصاحب ابن بطوطه- بود. زمان برگشت آنان با کشتی در امتداد دریای سرخ ۶ روز به طول انجامید زیرا اگرچه مسافت کوتاه بود ولی عبور نهایی از دریای سرخ تا زمان وزش بادهای موافق، کاری بس دشوار بود.
مسافرین راه خود را به سوی جزیره در پیش گرفتند. طائز Taizz (احتمالاً منظور طائف میباشد) مرکز یمن بود و محل اقامت سلطان سلسله حاکم یعنی «رسولیان» Rasukids- یا یک دسته نظامی برتر ترک تبار همچون بیشتر سلسلههای دیگر آن دوره، بعدها ابن بطوطه دریافت که تشریفات درباری اینجا درست به مانند تشریفات دربار دهلی بود. خودش میگوید: «اما نمیدانم چرا سلاطین هندوستان از سلاطین یمن تقلید میکنند و یا اینکه چرا سلاطین یمن از سلاطین هند تقلید میکنند.»
ابن بطوطه بعدها به عدن رفت، جایی که در آن زمان جزء بزرگترین و ثروتمندترین مراکز سوداگری در اقیانوس هند به شمار میرفت. او میگوید: اینجا شهر بزرگی است اما محصولاتی ندارد، آب و درختانی در اینجا وجود دارند و آب را در طی فصل بارندگی در مخازنی انبار می کنند این مخازن آب در مناطق بدوی و دور از شهرها قرار گرفته و اغلب اوقات بدویان راه را بسته و مانع دسترسی شهریان به مخازن آب میگردند، مگر اینکه شهریان به عنوان رشوه به آنها پول یا مقداری لباس دهند. این حال و روز بندری است که سوداگران هندی با آن سرو کار دارند.» ابن بطوطه بدین منظور سفر خود را ادامه داد تا تمامی کشتیهایی را که از سواحل غربی هند بدانجا وارد شده و پهلو میگیرند را ثبت و یادداشت برداری کند.
اگر عدن بندری ثروتمند بود- آنگونه که ابن بطوطه میگفت- پس چگونه ممکن بود ساکنانش به بدویان اجازه دهند تا شهریان را از منابع و ذخایر آبی محروم کنند؟ اگرچه ابن بطوطه یادآوری میکند که این کار گذرا و مقطعی بود، اما این مسأله در واقع به نوعی ماهیت و طبیعت سلسلههای حاکم در طی قرن ۱۴ م. را روشن میسازد. کاملاً مشخص است که رسولیان یمن، مملوکان مصر و سوریه و سلاطین دهلی، همگی با سپاهیان بسیار بر قلمروهایی پهناور حکومت میکردند و کنترل نواحی پشتکرانه- یا نواحی واقع در بین شهرها- تقریباً غیر ممکن بود. حتی در بهترین دورهها نیز چنانچه فرمانروایان از مرکز فاصله میگرفتند اقتدارشان رو به ضعف مینهاد.
این دودمانهای نظامیگرا از انجا که منافعشان با یکدیگر در تضاد بود، دائماً در فکر سازماندهی و تجهیز سربازان جدیدی بودند تا حکومت خود را جاودانه سازند. صلاحالدین بانی دودمان ایوبیان که بر مصر، سوریه و تا حدی یمن حکومت میکرد، کرد بود و سلاطین دهلی و رسولیان یمن ترک بودند و به خاطر اشتراکات زبانی و فرهنگی که با مردم تحت حاکمیت خود داشتند، با آنها متحد بودند.
نمونه بسیار آشکار این مسأله مملوکان مصر میباشند که ترکیبی از نژادهای ترک و مغول و چرکسی Cirassian بودند فقط بردگانی که در آسیای میانه یا قفقاز خریداری میشدند- و معمولاً از کودکان بودند- اجازه راهیابی به مقامات عالیه و هیأت حاکمه را داشتند. آنها برای اینکه آزادی خود را کسب کنند، میبایست یک دوره سخت نظامیگری و آموزش هنرهای رزمی را پشت سر گذارند.
ابن بطوطه پس از دیدار از عدن در سال ۱۳۳۱ م. از طریق دریا راهی سواحل شرقی آفریقا شده و در آنجا بود که با نوع دیگری از حکومت- که همان شهرهای بندری با جمهوریهای سوداگرانه بودند- آشنا شد. موگادیشو- که اکنون در سومالی است- نخستین جایی بود که ابن بطوطه از آن دیدار کرد. خود میگوید: «موگادیشو شهری بس بزرگ است، مردمانش سوداگر و بسیار ثروتمندند، آنها صاحب رمههایی بزرگ از شتران و گوسفندانند، در اینجا مردم به تولید منسوجاتی میپردازند که بسیار شهرت و مرغوبیت دارد و به مصر و دیگر نواحی اطراف صادر میگردد.»
به محض اینکه ابن بطوطه در موگادیشو اقامت گزید، سلطان آنجا برای وی دو هدیه خوشامدگویی کوچک فرستاد. یکی بشقابی بود پر از برگ تنبول و فونل areca huts و دیگری یک شیشه گلاب دمشقی، هدیه نخست در واقع نوعی هدیه سنتی و مذهبی مصریان برای خوشامدگویی بود- رسمی که در سرتاسر شرق آفریقا رواج داشت- و هدیه دوم یا گلاب دمشقی- که برای تطهیر دستها به کار میرفت، نشانه دیگری از تماسها و ارتباطات نقاط دور افتاده با یکدیگر. تشریفات صرف غذا دارای شباهتهایی بود گرچه که بسیار پر زحمت، ماهرانه و دقیق انجام میشد بدین ترتیب که: تنها برنج را پخته و آن را داخل یک دیس بزرگ چوبی سرو میکردند و سپس آن را همراه روغن کره صرف میکردند. در بالای آن طبقهایی از کوشان مینهادند که بسیار خوشمزه و ترکیبی از جوجه، گوشت، ماهی و سبزیجات بود. در یک ظرف لوبیا سبز را در داخل شیر مینهادند و در ظرف دیگر ماست و ترشی لیمو سرو میکردند، خوشههایی از ترشی فلفل در محلول سرکه و نمک، زنجبیل سبز و انبه از دیگر ملزومات این سفره بودند. اینها شبیه سیب بودند اما سیبهایی سوراخدار و اگر رسیده بودند بسیار شیرین و گرنه همچون لیمو اسیدی میشدند. این مردمان انبه فارس را در سرکه ترشی میکردند. آنها ابتدا دهانشان را پر از پلو کرده و سپس مقداری از شوریها و ترشیهای خوشمزه را بدان میافزودند.
نفوذ فرهنگ هندیان در این برنامه غذایی کاملاً آشکار است اما این برنامه غذایی با ذائقه محلی تطبیق داده شده بود. برنج و فلفل وارداتی بودند اما انبه احتمالاً در سومالی کاشت میشد درست به مانند یک نوع غذای هندی دیگر به نام جامون Jammun- جامبول Jambul یا ژامبون (کالباس گوشت خوک) (Javaplum) که ابن بطوطه در مومباسا Mombasa (کنیا) با آن روبرو شد- موز نیز از طریق هند به شرق آفریقا وارد میشد و شاید اینکار از اوایل قرن ۱۰ م. آغاز شده بود. اگرچه ابن بطوطه اشاره نکرده اما باید دانست که این غذاها به طور قطع و یقین در کاسههای چینی سرو میشد که که در تمامی سواحل شرق آفریقا سرآمد و نشانههای تشخص و برتری به شمار میرفت در داخل دیوارهای منازل طاقچههایی تعبیه میگردید که مخصوص عرضه و نمایش ظروف و لوازم نفیس بود.
ابن بطوطه پس از موگادیشو مسیر حرکت خود را باز هم به سوی جنوب و به طرف شهرهای مومباسا و کیلوا Kilwa ادامه داد که هر دو از شهرهای تجاری مهم آن روزگار بودند. ثروت این شهرها بعدها چنان در پرتغالیها تاثیر گذاشت که آن مناطق را به عنوان مراکزی نه فقط برای صدور طلا، بلکه جهت استخراج و صدور آهن قرار دادند، بدین ترتیب که سنگ آهن از آنجا به هندوستان صادر و در آنجا روی آن کار شده و به استیل تبدیل شده و دوباره راهی خاورمیانه میگردید. دیگر صادرات ارزشمند این نواحی عاج و لاک سنگپشت Tovtoise-shell بودند.
ابن بطوطه سفر خویش را از کیلوا رو به سوی ظفار Dhufar واقع در سواحل شبه جزیره عربستان ادامه داد همانجا که امروزه در یمن واقع گردیده است. این مناطق در زمره سواحل آتشین و هیجانی روزگار باستان بودند. ابن بطوطه گزارش میدهد که ذرت دانهریز Millet و جو در نزدیکی این شهر کشت میشدند، از طریق چاههای آب بسیار عمیق آبیاری میشدند و برنج از هندوستان وارد میگردید. او مینویسد: «مردم ظفار سوداگر بوده و جز این هیچ گونه امرار معاش دیگری ندارند. وقتی یک کشتی از هند به آنجا وارد میشد، بردگان سلطان با قایقهای کوچک خود به استقبال تازه واردین رفته و رداها جامههای بلندی بر تن صاحب کشتی و کاپیتان آن میپوشانند- آنگونه که در مورد حسابدار کشتی نیز انجام میدهند. هر مهمانی که سوار بر قایق شود به مدت سه روز بایستی توسط قایقرانان بومی پذیرایی گردد و از روز چهارم به بعد در اقامتگاه سلطان از او پذیرایی میشود. بومیان منطقه این کار را بیشتر انجام میدهند تا شاید جایزه دوستی مالکان کشتیها را از آن خود کنند. آنها لباسهای نخی میپوشند که از هند وارد میشود و یک پارچه دراز را بر گرداگرد کمر خود به عنوان شلوار میبندند. آنان پارچههای ابریشمین، و کتانی بسیار مرغوبی تولید میکنند.»
این حقیقت که پایه صنعتی تولیدات محلی بر ورود مواد خام متکی و استوار است، نشاندهنده این است که در آن زمان اگرچه نظم و ترتیب اصولی در سیستم حرکت کشتیها وجود داشته و اینکه به دلیل حمل و نقل اقلام کم حجم مانند ادویهجات ترافیک دریایی در اقیانوس هند چندان مد نظر نبوده است. محصولات نساجی صادره معمولاً با نان و کره وارداتی از اقیانوس هند مبادله میشد. تولیدات آن مردمان بیشتر توسط ابزار و روشهای فرعی و سنتی انجام و در نتیجه منجر به کارگیری هزاران نفر میشد.موز و تنبول- که هر دو منشأ هندی داشتند- از طریق کشت آبی در مناطق حاصلخیز اطراف ظفار به عمل میآمد. عربستان جنوبی از گذشتههای دور به خاطر راههای دریاییاش به هند و اتیوپی به عنوان راهرو و دالانی دریایی جهت معرفی و عرضه محصولات شرق و غرب شناخته شده بود، گندم دوروم Duran، ذرت خوشهای Sorghum، نخ، نیشکر Sugarcane، گوش فیل Taro، نیل (وسمه) indigo، پرتغال، لیمو و بیشتر محصولات دیگر از این طریق جابجا میشدند. برخی محصولات همچون گندم و ذرت خوشهای با تنوعی بیشتر از هند وارد و سپس در مقیاسی بسیار زیاد در سراسر آفریقا و اروپا توزیع میگردید.
ابن بطوطه پس از دیدار از عمان و در امتداد سواحل خلیجفارس به هرمز وارد شد. هرمز تا سال ۱۳۰۰ بر روی قاره واقع گردیده بود اما در آن سال فرمانروای آنجا با هدف امنیت بیشتر، به جزیره جارون Jarun نقل مکان کرد. «هرمز جدید» New Hormoz که به طرز وحشتناکی داغ و سوزان بود، از نظر غذا، سوخت و آب مستقل بود ضمن اینکه به خاطر کنترل و مراقبت هر دو کناره خلیجفارس به وسیله باریکترین نقاط ساحلیاش، از اهمیت استراتژیکی خاصی برخوردار بود. ابن بطوطه میگوید: هرمز شهری بزرگ و زیبا با بازارهای باشکوه چرا که بندر ارتباطی هند و سند Sind بود. اینجا کالاهای هندی به هر دو عراق (منظور عراق عرب و عراق عجم) یعنی فارس و خراسان صادر میشد. بعدها هرمز به قدری رشد و توسعه یافت که به عنوان قطب غربی بازرگانی منطقه اقیانوس هند با عدن رقابت میکرد و جایگزین شایستهای برای امپراتوریهای سوداگر منطقه خلیجفارس همچون سیراف Siraf، کیش و سوهار Suhar گردید.
ابن بطوطه در ۱۲ سپتامبر ۱۳۳۳ م. پس از توقفی طولانی و دو ساله و انحراف از مسیر قبلی در داخل ایران، آناتولی و آسیای میانه، سرانجام در سواحل رودخانه ایندوس Indus (سند)- یا کرانه غربی منطقه حکومت محمد شاه دوم سلطان دهلی- از کشتی پیاده شد. به منظور دلسرد کردن بازدیدکنندگان و جلوگیری از ورود بیرویه آنان، مقرر شده بود که هر شخصی که میخواست وارد هند شود مجبور بود در مقابل یک منشی اظهارنامهای امضاء کند که بر مبنای آن وی قسم یاد میکرد که برای همیشه در هند باقی خواهد ماند. نیز مجبور بود که هدیهای ارزشمند و معتبر برای سلطان دهلی بفرستد و همواره مامورینی در بندر بودند که به مسافرین پیشنهاد میکردند به منظور اثبات حسن نیک مهاجرتشان، پولی به سلطان تقدیم کنند و وقتی که این مسافر هدایای خود را در دهلی تقدیم میکرد، متقابلاً از سوی سلطان- نسبت به ارزش هدیهاش- اجازه مییافت تا در هند اقامت کند. این داد و ستد به تدریج و به صورت ضمنی منجر به نوعی تعهد و قید و بند دو جانبه در زمینه درک پایبندیها و الزامات متقابل میگردید.
یکی از سوداگران اهل تکریت Tikrit مساعدهای به ابن بطوطه تقدیم کرد تا او بتواند ۳۰ اسب و یک بار شتر نیز خریداری کند. این هدایا برای سلطانی که دارای حوزه حاکمیتی پهناوری بود، بسیار قابل قبول بود و لذا این دوراندیشی و سرمایهگذاری خردمندانه ابن بطوطه از طرف سلطان با پاداشی در خور توجه پاسخ گفته شد بدین ترتیب که ابن بطوطه به عنوان قاضی دهلی با حقوق سالانه ۱۲۰۰۰ درهم منصوب گردید، حقوقی که با مالیات دو روستا برابری کرده و نیز شامل حقوقی شیرین به ارزش ۲۰۰۰ دینار میگردید.
و بدین ترتیب بود که یک طلبه حقوق مراکشی و گمنام، یک شبه تبدیل به مرد ثروتمندی شد. دو سال بعد قحطی و خشکسالی سراسر سرزمینهای تحت قلمرو سلطان را در برگرفته و نابود ساخت این قحطی که هفت سال به طول انجامید، منجر به شورشی گسترده در سرتاسر منطقه گردید. ابن بطوطه که دید سراسر سلطاننشین دهلی در حال تباهی است، از سلطان اجازه خواست تا برای تشرف به سفری زیارتی راهی مکه شود و این تنها حربهای بود که به وسیله آن میتوانست از خدمت سلطان خارج شود. سلطان در آخرین دقایق از ابن بطوطه خواست تا در عوض وی با رهبری یک هیأت سیاسی ۱۵ نفره به همراه چندین بار شتر هدایا به جانب امپراتوری مغولی یوآن Yuan – یعنی طغان تیمور Toghan Temur را برعهده گیرد و بدین ترتیب بود که ابن بطوطه به طور جهشی این شانس و فرصت را یافت تا با خروجی شکوهمندانه از موقعیتی ناگوار و دشوار همزمان فرصت دیدار سرزمینی جدید را نیز بدست آورد.
مقدمات سفر این هیأت رسمی در اواخر تابستان ۱۳۱۴ م. به مقصد بندر کامبای- فراهم گردید. زمانی که این هیأت در طول مسیر خود مورد هجوم و حمله غارتگران هندو واقع شد، محمدشاه رقیقالقلب به حومه شهر عقب نشست. ابن بطوطه در کامبای با بندری روبرو گشت که داراییاش وابسته به صادرات بهترین منسوجات نخی از طریق هند بود که در روستاهای گجرات تهیه میشدند.
این هیأت سیاسی با کاپیتان کشتی و نیز صاحب آن به نام ابراهیم ملاقات نمود ابراهیم صاحب ۶ کشتی بود. این کشتیها میبایست خیلی عظیم باشند چرا که در یکی از آنها به نام جاکار Jakar ۷۰ اسب پیشکشی برای امپراتور چینی حمل میگردید. ابن بطوطه به همراه ۵۰ تیرانداز و نیز ۵۰ جنگجوی حبشی بر کشتی جاکار سوار شد. خودش میگوید: «این جنگجویان اربابان این دریا بوده و قدرتشان به حدی بود که حتی اگر یکی از آنان نیز در این کشتی بود، دزدان دریایی و هندوها هرگز دوباره به فکر حمله به آن نمیافتادند.» در حالی که کشتی به سمت سواحل غربی هندوستان در حرکت بود ابن بطوطه موفق به شمارش ۱۲ حکومت نیمه خود مختار شد که بقای هر یک از آنان مدیون و مرهون سوداگری با اقیانوس هند بود. فرمانروایان این مناطق هم مسلمان و هم هندو بودند اما بقای تجارت و بازرگانی عمدتاً در اختیار سوداگران مسلمانی بود که از نژادهای گوناگون و از همه مناطق بودند. در این حکومتهای نیمه مختار کوچک راجاها Rajas از هر داد و ستدی که انجام میشد، درصدی سود دریافت کرده و در عوض هنگام بازگشت بازرگانان به آنها آزادی اجرای مراسم مذهبی خودشان را اعطا میکردند.
ثروتمندترین شهرها آنهایی بودند که در امتداد سواحل مالابار Malabar واقع بودند چرا که آن سرزمینها نه تنها سرچشمه اصلی تهیه فلفل بود که با قیمت بسیار بالایی، تسلط خود را بر بازارهای چین، اسکندریه، و ونیز همچنان حفظ کرده بود- بلکه همچنین به خاطر وجود چوب ساج Teak- که در ساخت کشتیها کاربرد داشت- نیز اهمیت و اشتهار زیادی یافته بودند. داستان تجارت ادویه و اهمیت چشمگیر آن غالباً باعث شده بود تا این حقیقت که قسمت اعظم کشتیرانی و تجارت در اقیانوس هنند نیازمند و محتاج ورود محمولههای دریایی مهمی همچون برنج، چوبهای جنگلی حلب Tin، سنگ آهن Iron ore، اسب، سلاح، منسوجات و دیگر امتعه از سایر مناطق است، کمرنگ گشته و رو به فراموشی رود.
وقتی این ناوگان کوچک بازرگانی به کالیکوت Calicut رسید، مشاهده شد که ۱۳ کشتی چینی (Jank) در بندر لنگر انداخته و محمولههای آنها جهت حمل به چین بارگیری شده بود. ساختار این نوع کشتیها ابن بطوطه را مجذوب خود ساخته بود به ویژه به خاطر حجرههای کوچک و جداگانهای پوسته کشتی را به چندین حفره بسیار کوچک تقسیم کرده و خطر غرق شدن کشتی را به حداقل میرساند. این کشتیها دارای کابینهای بزرگی بودند که باعث میشد تعداد زیادی مسافر به راحتی در آن جای گرفته و از دستشویی، حمام و خدمتکار جداگانه آن استفاده کنند. ابن بطوطه نوشته که یک کشتی بزرگ چینی قادر به حمل یک گروه خدمه هزار نفری بوده است. این مسأله شاید غیر قابل باور به نظر رسیده و محققین در خصوص اندازه و ظرفیت این نوع کشتیها، بحث و جدلهای شدیدی به راه اندازند.
در آن شب طوفانی برپا شد و دو کشتی بزرگ چینی- که بار آنها بسیار زیاد هم بود- توسط امواج طوفانی دریا به گل نشست و متلاشی گردیدند. بیشتر مسافرین غرق شده و همه هدایای ارسالی برای امپراتوری چینی به قعر دریا فرو رفتند. ابن بطوطه از خطر مرگ رهایی جست چرا که در زمان طوفان در کشتی نبود بلکه برای اقامه نماز جمعه به ساحل و وارد مسجد شده بود. یکی کشتی کوچک دیگر نیز به نام کاکام Kakam با تمام سرنشینان و محمولهاش در دریا غرق شد. بدین ترتیب ابن بطوطه بدون هیچگونه پول و ثروتی به جز قالیچه نمازش و ۱۰ دینار پول با پای پیاده رهسپار سفر به سوی قویلون Quilon گردید که در فاصله ۳۰۰ کیلومتری (یا ۱۸۰ مایلی) جنوب ساحل قرار داشت و در آنجا بود که به وی اعلام شد یک کشتی آماده حرکت میباشد. او در آنجا هیچ نشانهای از کشتی کاکام نیافت. بعداً فهمید که آن کشتی به وسیله کشتیهایی از سوماترا محاصره شده و در نتیجه همسرش فوت کرده و همه داراییاش نیز مفقود گردیده است.
اما ابن بطوطه با این حال تصمیم گرفت تا به سفر خویش به سوی چین ادامه دهد. سرانجام پس از چندین توقف و چندین مصیبت و ناگواری به سونارگون Sonargon وارد شد یعنی همانجایی که امروزه بنگلادش گفته میشود و در اینجا بود که ابن بطوطه موفق شد جایی در کشتی برای سفر به سوماترا خریداری کند.
سامودرا، بندری در سواحل شمالی سوماترا بود که نام خود را به کل این جزیره قرض داده است و نیز نخستین پاسدار خارجی مرزهای اسلام در برابر هجوم عظیم مذاهب هند و بودایی بود یعنی همانجا که امروزه مجمعالجزایر اندونزی خوانده میشود ضمن اینکه مدل و نمونهای از گویش زبان مالایی Malay در بین مقامات عالی رتبه مسلمانی بود که در ۳۰۰ سال نیز همچنان تداوم داشت. فرمانروای سامودرا به نام الملک الظاهر، ابن بطوطه را به خرج خود با یک کشتی چینی پر ساز و برگ روانه گوانگژو Guangzho کرد، شهری که مارکوپولو آن را زیتون Zaitun نامیده بود. این کشتی در آوریل سال ۱۳۴۶ م. به محض اینکه بادهای موافق جنوب شرق شروع به وزیدن کردند، به آب انداخته شد و سفر خود را آغاز کرد. چین در آن زمان به وسیله سلسله مغولی یوآن فرمانروایی میشد که مهمترین فرمانروای آن قوبیلان خان بود یعنی همان کس که در زمان سفرهای مارکوپولو به چین در آنجا فرمانروایی میکرد. پادشاهان این سلسله گرچه که مسلمان نبودند ولی به شدت به کارمندان دولتی و مشاوران نظامی مسلمان بود تکیه و اعتماد داشته و داد و ستد با مسلمین را تشویق میکردند.
تحت حاکمیت همین سلسله یوآن بود که سوداگران مسلمان خود را به عنوان کلیدهای اصلی شاهراهای تجاری امتداد رودخانه و آبراههای امپراتوری چین مطرح ساختند. این تدارک عظیم در راستای بهرهوری اقتصادی کالاهای چینی نسبت به سایر مسیرهای تجاری دریای منطقه، درست به مانند رشد و تعالی مقامات مسلمان در مجمعالجزایر اندونزی بود که باعث شد سوداگران مسلمان، اتحادیههای تجاری چینی را بنیانگذاری نمایند. مالایا و اندونزی تبدیل به گردونههای تجاری تولیدات چینی- که در غرب توزیع میگردید- شدند. با این حال ابن بطوطه تحت تاثیر مسائلی همچون پول کاغذی (اسکناس)، منسوجات ابریشمین و ظروف چینی، بسیار مجذوب چین گشته بود و از نظر او چین تنها کشوری بود که هر زمان به دیدار آن میرفت تحت تاثیر فرهنگ آن قرار گرفته و شوکه میشد. آن چنان که خودش میگوید: «هر وقت که من از منزل خارج میشوم، چیزهای نکوهیده و سرزنش باری میبینم و آن قدر مضطرب میشوم که ترجیح میدهم بیشتر اوقات در منزل بمانم و تنها زمانی که ضروری باشد منزل را ترک میکنم.» با این حال در همان زمان او اینگونه اظهار عقیده کرد: «چین امنترین و راحتترین کشور دنیا برای جهانگردان است.» گزارش او از سفرهایش به سراسر چین از آنجا که فاقد یکسری جزئیات و صفات ممیزه میباشد باعث میشد تا مابقی سفرهای وی بسیار سرگرم کننده و جالب به نظر برسند. همچنین گزارش سفرهای وی به هانگ چو Hangchou آنجا که امروزه بجینگ Beijing نامیده میشود- آنقدر مهمل و پوچ تشریح شده که باعث گردیده این سوظن پدید آید که آن مناطق وجود خارجی داشته بلکه صرفاً توسط ابن بطوطه اختراع شدهاند! توقف وی در چین کوتاه و مختصر بود و فرا رسیدن دسامبر ۱۳۴۶ م. به قویلون بازگشت و از آنجا راه خود را به سوی زادگاه بومی خویش مراکش ادامه داد.
مترجم: علی صفرنژاد، کارشناس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خراسان رضوی
منبع: Saudi Armco World July /August ۲۰۰۵
منبع : مسافران
دیدگاهتان را بنویسید