گردشگری ایران

لهجه قزوینی

زبان مردم قزوین

 

لهجه قزوینی یکی از لهجه‌های زبان فارسی است که توسط مردم شهر قزوین بدان تکلم می‌شود. لهجه قزوینی از معدود لهجه هایی است که دستور زبان مختص خود را دارد. همچنین این لهجه شباهت زیادی به گویش های شمال شرقی ایران دارد .

پیشینه

در زمان پیش از حمله مغول زبان مردم قزوین را پهلوی ذکر کرده‌اند. حمدالله مستوفی قزوینی زبان مردم دیار خود را نیز پهلوی دانسته‌است. این زبان بعدها و احتمالا در دوره پادشاهی شاه تهماسب جای خود را به زبان فارسی سپرده‌است.

ویژگی‌ها

تکرار

 

استفاده از واژه های قرینه و ساختار تکرار در لهجه قزوینی بسیار مرسوم می باشد؛ و بسیاری از تعابیر مورد استفاده در لهجه قزوینی دو واژه ایست ؛ به گونه ای که واژه دوم با پذیرفتن ساختار آوایی از واژه اول اتخاذ شده است.مانند: اَجَق وَجَق ( عجیب و غریب ) ، جیجیک پیجیک ( وسایل تزیینی )، تَخته تُوخته ( اسباب و اثاثیه چوبی ) ، سر خود دل خود ( خود رای ) ، هِرتی شُورتی ( شلخته ) و …
گاهی هم تکرار کامل کلمه قبل مانند : ویجال ویجال ( نامرتب و بهم ریخته ) ، جاوید جاوید ( تند و سریع صحبت کردن ، نامفهوم )

نام آوا های قزوینی

نام آوا ها در لهجه قزوینی دو دو قسمت تقسیم می شود :

  • بخش اول نام آواهایی که بر اثر تکرار صوت طبیعی به وجود آمده اند ؛ مانند : گِله گِله (قطره قطره) ، دی دی وید ( ریز ریز و پاره پاره ) ، فِق فِق ( نشانه درد عصبی ) ، وز وز ( صدای ناهنجار ) و …
  • بخش دوم نام آوا هایی است که متسقیما از ریشه فعل اقتباس شده است . لازم به توضیح است این گونه نام آوا مختص لهجه قزوینی می باشد ؛ مانند : سُخ سُخ ( از ریشه فعل سوختن ) ، دوز دوز ( از ریشه فعل دوختن ) و …

اشعاری به لهجه قزوینی

یک ترانه به لهجه قزوینی از شهید مقبل :

یه خانه داشتیمان کنج بلاغی         خان مان مماندش عین سلاغی
یه کرسی داشتیمان سه پایه ای داشت         لحاف کرسیمان چل تا پینه داشت
یه پنجره داشتیم روشنا مداد         اگه کهنه مبستی، نیم شفا مداد
یه هو دیدم صدای فش فش درآمد         لنگه درمان از جاش یهو در آمد
یادت می یاد در قدیم چه وضعی داشتیم         زیر لحاف کرسیمان دیزی مذاشتیم

از اشعار کهن و بامزه قزوینی درباره مراسم خواستگاری:

نَمِدانیم چو کُنیم هرجا مِریمان دِلمان وا نَمِشَد         دل به هرکَس که ِمبندیم باهامان تا نَمِشد
کارِمان بَس گِرَه خوردَس دیَه هیش وا نَمِشَد         بَختمان هَمچَه دَ خوابَس دیَه هیش پا نَمِشَد
گُفتَه بودم که بِرَم دَمِ خانَشان بیبینمشان         پیش اون بزرگتراش قسم خوران بیگیرمشان
سر کُلَک رسیدم؛خَندَه کنان بِدیدَمِشان         قوربانِ بَختِم بِرَم؛خوشِلَه خوشان بدیدمشان
نِصبَ شَب هوشتَک زنان بِدیدَمِشان         تولَمَه مِچَرخانید با دخترِ صاب خانَشان
هِرتی تَهِ دِلِم صدا کرد اومدَم به پیششان         قَصدِم این بود که بیگیرم ویشکینی از قومبِشان
گفتمش یه ماش بِدِه خَندَه کنان گفت نَمِشَد         قولتوقم دَرد ِمکند؛شرمم میاد؛روم نَمِشپد
گفتَمش گردش بریمان شَبِ جُمعَه؛نه مشد         با یه مَن ناز و ادا گِفتش که هرگز ّنمشد
چُو کُنیم هرجا مِریمان دِلمان وا نَمِشَد         دل به هرکَس که ِمبندیم باهامان تا نَمِشد

و شعری دیگر :
ظورکی گوشت خریدم بردم که دادم به خانه         گفتم اینه کباب کنید بازم برای عصرانه
گربه هه تا مفمد مجد مرد تو قابلمه         سرته انوری کنی مپره مره تو قابلمه
گوشته ره گربه خوردس بالام جان         نخودا ره مرغه خوردس بالام جان
ایوا ما گشنمانس بالام جان         مرغه تو آسمانس بالام جان

واژه نامه

  • تَکَل= تایر
  • جیله= ریزه و کوچک
  • اَلَمبه= دراز، به بلندی تیر
  • زِرتینه = یهو
  • بیدملقی= بید مجنون
  • آخوره = آبخوره، زیرزمین
  • جرماغ = چنگ زدن
  • وِندر= زشت،پرو،عنکبوت سیاه(در تداول مردم قزوین )سخت سیه چرده و استخوانی .
  • کوته نَنگ= کم عقل ، شیرین عقل
  • غلاق = کلاغ
  • چرپاندن = به زور جا دادن،كتک زدن
  • اسکلید = پاره شد
  • قیش = کمربند
  • زُمرقه = مشت
  • نیم زگیل = در نیمه باز
  • ببم = پسرم
  • سُماق بالان = آبکش
  • وَخمیات(وخمياد) = قبرستان
  • تس باغه = بچه پر رو
  • دُندُک = نوک پرنده
  • قیماق = سرشیر
  • هوشتک = سوت
  • سرعقب کردن= دنبال کردن
  • تخیدن = خوردن،كوفت كردن
  • تس انبله = ادم شل و ول(بعضی جاها شکم)
  • وِیدل = ادم بد غذا یا وسواس
  • خرتلاق = گلو
  • سِرتق = پر رو
  • سانجو = دل درد
  • چرت گوز = ادم مدعی
  • کش پنتور = کرمک (وسیله ای در دوچرخه)
  • قرساقش بر نميداره: دلش نميخواد، حال نميکنه
  • چقري (با تشديد روي قاف): چاله
  • زرت زرت  : دائما، بصورت مداوم
  • زیویل(زیبیل)  : زباله ، آشغال
  • یخه کردن  : خفت کردن
  • گران گاز  : گرانفروش
  • چیس میه:چیه مگه
  • آهان دی:بله دیگه
  • د بیا د:بیادیگه
  • نمرهَ : شماره تلفن
  • بالام جان : پسرم
  • زیوار:پایه؛قائمه
  • سِندِ سال:لحنی از سن و سال
  • شونقور مونقور:حالت چشمان خمار و خواب آلود
  • فِق فِق:پرش های عصبی پوست؛تیک عصبی
  • فقو:ترش مزه
  • قایم قُدَه(ا):فامیل شوهر که در کار عروس دخالت می کنند
  • اُکُرمَه:گریه و زاری فراوان
  • غَلَافشَه: دختر سر به هوا؛شیطان
  • چاغالَه:بادام و زردآلوی تازه و کال
  • آتیشَه رِکَه: جرقه ی آتش؛آتیش پاره
  • اُشقونج:ریواس
  • اَقُزُه:به قدری؛به اندازه ای
  • اَنقَصدا” یا بَراَنقَص:از روی قصد؛عمدا”
  • بادیَه:کاسه؛بشقاب
  • بِجَه بِجَه:جنب و جوش فراوان؛جهیدن زیاد
  • بامبَه زدن: تو سری زدن
  • تُنُکَه: شلوار کوتاه زنانه
  • چاچَه:حوضچه ی کوچک آب
  • چُغُوری:چاله
  • گُسنه : گرسنه
  • زق زق : سر و صدا کردن
  • پیتاندن : پیچاندن (بپیت = بپیچ)
  • یه قر بخوریم : گشتی بزنیم
  • ماچ : بوس (مصافحه کردن)
  • قر و قمیش : ادا در آوردن
  • خیدیگ: قلقلک
  • قبرقه : پهلو و قصمتی از سینه
  • طناف : طناب
  • بیلگ : مچ دست
  • خرتلاق : خرخره

منتشر شده

در

,

توسط

دیدگاه‌ها

2 پاسخ به “لهجه قزوینی”

  1. بابک نیم‌رخ
    بابک

    به نظر من همه قزوینی ها باید از این برنامه اندرویدی حمایت کنند تا طراحش بتونه برنامش و گسترش بده لینک دانلود :
    http://cafebazaar.ir/app/kazemi.babak.app.lahjeQazviniha/?l=fa

    1. زهرا مرادی نیم‌رخ
      زهرا مرادی

      سلام.بسیار سپاسگزارم از حضور گرم شما…
      قزوینی های عزیز لطفا این دوست عزیزتون رو که در جهت پیشبرد و هرچه بهتر شدن این برنامه آندرویدی که آموزش لهجه و اصطلاحات قزوینی می باشد حمایت کنید…
      موفق باشید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *