لهجه همدانی یکی از لهجههای فارسی است که در شهر همدان واقع در منطقه غرب ایران صحبت میشود.
لهجه همدان در گذر تاریخ
همدان و توابع آن، ازدیرباز، دارای فرهنگی ریشهدار و غنی بوده است، که قدمت برخی از عناصر آن به تحقیق برابر تاریخ سههزار سالهٔ شهر برابر بودهاست. قراینی هست که میتوان دانست تحولات و دگرگونیهایی که سابقأ و درطول تاریخ، در فرهنگ عامیانهٔ این ولایت رخ داده، بسبب «پویا» (Dynamic) نبودن جامعه و یا کندی جریانهای زیرساختی آن، به اندازهٔ امروز، سریع و زوالآور نبوده، و از اینرو جریانهای روساختی ـ از جمله فرهنگهای محلی، و فرهنگ عامیانهٔ همدان نیز کمتر دستخوش تحول و دگرگونی گشتهاست. زیرا فیالمثل، بازماندهٔ زبان پهلوی، که در گویش عوام آن ولایت رسوب کرده، همواره به عنوان فهلویات نام برده و یا مورد جستجو و تحقیق واقع گشتهاست.
منطقه همدان در دوران پیش از اسلام «ماد»، در دوران میانه «ایالت جبال» (کوهستان)، و در دورهٔ سلجوقی به بعد «عراق عجم» نامیده میشده است. از اینرو، زبان مشترک مردم آن ایالت را (فهلوی) نامیده و آثار ادبی آن را (فهلویات) گفتهاند، که شامل سرودهها یا ترانه هجایی و سپس عروضی، یا اصطلاحاً اشعار «لری» میباشد.
فهلویات قدیم همدان را هرگز نباید از مقولهٔ ادب عوام دانست، زیرا در آن ادوار لهجه خواص نیز کمابیش فهلوی بوده است. فهلوی، اساساً لهجه ای است ویژهٔ مردم مغرب و جنوب غربی ایران زمین، در مقابل لهجه «دری» که ویژهٔ مردم مشرق و خراسان است. سبک ادبی مشهور به «سبک عراقی همارز با سبک خراسانی و در حقیقت همان سبک فهلوی و در حقیقت دنبالهٔ طبیعی آن بوده است.
پس از اسلام تا پیدایش نخستین آتار منثور و منظوم فارسی دری (سدههای ۴ و ۵ ق)، ادب خواص همدان در قالب زبان عربی همروند با ادب فهلوی بیان و نمایان میگردد. ادیبان همدان تا پایان سدهٔ ششم و یا به عبارتی تا هجوم مغول بدان شهر (۶۱۷ ق) – و حتی پس از آن هم– کمابیش اشعار و ترانههای فهلوی، یعنی به زبان کهن و بومی و نیاکان خویش سرودهاند.
عناصر دخیل در لهجه همدانی
عناصری که طی شش و یا هفت قرن اخیر در لهجه و فرهنگ مردم همدان دخیل بوده اجمالاً از این قرار است:
- پس از حملهی عرب، مقداری واژههای عربی و روایات سامی.
- از قرن پنجم و ششم که آغاز دوران تسلط ترکان بر همهی ولایات ایران است، از زبان ترکی، واژههای بسیاری در گویش شهری و روستایی همدان وارد گشته است؛ و زبان روستانشینان همدان (جز چند مورد)،جملگی ترکی است. تا این اواخر اصولأ زبان بازاری و تجاری (درمعامله باروستاییان) ترکی بوده، چنانکه امروزه هم تقریبأ چنین است. ورود این عناصر، عمومأ نتیجه و معلول تسلط پردامنهٔ ترکان در ایران زمین از سدهٔ پنجم و ششم و خصوصأ تسلط سیاسی و اجتماعی در عراق عجم و تشکیل دولت سلجوقیان عراق عجم بود. شهر همدان نزدیک به یک قرن (= سدهی ششم)، پایتخت سلجوقیان بوده و توابع و روستاهای آن نیز، هریک اقطاع سرکردگان سلجوقی و جولانگاههای تقهّر نظامی آنان بر یکدیگر بودهاست.
- وجود و رسوخ عنصر یهودی در لهجهٔ همدان، چنان که مشهور است این قوم درنگهداری آداب و سنن خود سعی بلیغ داشته و گویا درمورد زبان محلی نیز، که از دیر باز بدان خوکرده و متکلم بودهاند، بی تأثیر نبودهاست. خصوصاً آن که عمدهٔ جریانهای اقتصادی و معاملات تجاری و داد و ستد با عوام و خواص توسط آنان صورت میگرفته است. چنان که مهمترین (راستا بازار) کنونی شهر و یکی دو محلهٔ دیگر به نام آنان موسوم بودهاست.
ویژگیهای آواشناسی لهجه همدان
در هر حال گویش عامیانهٔ همدان از تأثیرات فهلوی و گویا یهودی برخوردار بودهاست. از ویژگیهای دستوری گویش همدانی یکی همان ابتدا به کسر کردن، به هنگام تلفظ واژههاست. مانند پِدَرِ مَن، سَرِ تُو که در گویش همدانی بصورت «پِدِرِ مَه»، یا «سِرِتُو» تلفظ میشوند. دیگری در حالت اضافهٔ اسمها به ضمایر متصل در مورد دوم و سوم شخص حرف آخر اسم مکسور میشود، مانند «کتابِت» یا «سِرِش» و در مورد اول شخص حرف آخر اسم مضموم میشود، مانند: «خُودُم» یا «کِتابُم».
هنگام جمع بستن واژه ای با ها ، اگر حرف یکی مانده به حرف آخر فتحه باشد تبدیل به کسره می شود. پاکت ها میشود پاکتا (pakEta)، کاغذها میشود کاغذا(kagheEza)، دفترها میشود دفترا (daftEra).
واژهها در حالت مفعولی به جای «را» ی فارسی نوشتاری واج /e/ میگیرند، مشابه لهجه بوشهری، دشتشتانی، آبادانی.
در لهجه همدانی مجموعه واکه و صامت /ɒːn/ که در لهجه تهرانی در بیشتر واژههایی که /n/ مستقل از /ɒː/ نیست (به جز مثلاً در «اونا کُجان؟» یا واژههای مرکبی چون «بانفوذ») به /uːn/ تبدیل شده، بر خلاف لهجه تهرانی به /uːn/ تبدیل نشده و این مجموعه دوواجی همانند فارسی نوشتاری گفته میشود.
در این لهجه حتی گاهی یک واژه جانشین یک جمله کوتاه میگردد برای مثل واژه (مَچیم. MACHIM) معنی جمله (من چه میدانم) را میرساند.
لهجه مردم همدان میراث گرانبهائی است که از زبانهای کهن ایرانی به یادگار ماندهاست و کاربرد واژههای کهن در این لهجه بیانگر این موضوع است. برای مثل مصدرهای هشتن، اشکستن، اشکفتن، اشناختن، اساندن، اشاندن، و انداختن، که با ابتدا به کسر و با اضافه شدن علامتهای ضمیر به فعل تبدیل میشوند؛ مثل از مصدر (اشنفتن = شنیدن): اشنفتم، اشنفتی، اشنفت، اشنفتیم، اشنفتین، اشنفتن و از مصدر هشتن (هلیدن): می یلیم، می یلی، می یله، هشتم، هشتی، هشت.
فعل های لهجه همدانی
برخی از فعل های گویش همدانی در دیگر گویش ها دیده نمی شود و یا کمتر دیده می شود. این فعل ها عبارتند از:
- اساندن: که همان ستاندن است (گذشته:اساندم، اساندی، اساند- حال:می سانم، می سانی، می سانه- فعل امر: بسان)
- اشاندن(eshandan): انداختن، پرت کردن(گذشته:اشاندم، اشاندی، اشاند- حال:می شانم، می شانی، می شانه- فعل امر: بشان)
- هشتن(hashtan): به معنی گذاشتند(هلیدن)(گذشته:هشتم، هشتی، هشت- حال:می یلیم، می یلی، می یله- فعل امر: بیل)
- چقیدن(cheghidan): فرو رفتن، خلیدن(گذشته:چقید- حال:می چقه)
- پشکیدن(peshkidan): نوع خاصی از پاشیدن (گذشته:پشگید- حال:می پشگه)
- تمبیدن (tombidan): تو رفتن چیزی (گذشته:تمبید- حال:می تمبه)
- تنجیدن(tenjidan) : فشرده شدن و جمع شدن ، منقبض شدن (گذشته:تنجید- حال:می تنجه)
- رمبیدن/رمیدن(rombidan) : فروریختن، خراب شدن(گذشته:رمبید- حال:می رمبه)
- پلمیدن(pelmidan): له شدن و پخش شدن که معمولا باعث آلوده شدن می شود(گذشته:پلمید- حال:می پلمه)
- پلماندن: مالیدن(گذشته:پلماند- حال:می پلمانه)
- چولسیدن(cholusidan): پلاسیدن
- وخزادن (vakhzadan): برخاستن، بلند شدن، در واقع این فعل دگرش یافته ورخیزیدن/برخیزیدن می باشد. مثلا برخیز می شود وخی{ورخیز}
- ولایدن (velaidan): له کردن، فشار دادن، ودر اصطلاح عامیانه دزدیدن (گاهی به معنی خوردن نیز به کار میرود)
- دروردن(drowrdan): درآوردن. صدای واو در فعل درآوردن بشکل w ادا می شود.
- رفدن : رفتن که صدای ت بسیار خفیف و بیشتر شبیه د تلفظ می شود.
- بسدن : بستن که صدای ت بسیار خفیف و بیشتر شبیه د تلفظ می شود.
واژگان گویش همدانی
- میلیچ: گنجشک
- خازمنی : خواستگاری (واژه ی خوازه گری در متون کلاسیک فارسی نیز به معنی خواستگاری بوده و هر دو از ریشه خواز/خواست می باشد)
- دس پلمان : دست و بالمان، دست و پاهایمان
- چولسیده: پلاسیده
- دوری : بشقاب
- زردک : هویج
- بیور : فلفل همدانی
- بیل(با ی فتحه): بگذار
- بیوین: ببین
- بپا: نگاه کن
- میوا/میواس: می بایست، باید
- چل:دیوانه
- چلمو:دماغو
- اندماغ:ترشحات بینی
- سیرسیک:نوعی سوسک
- چسنه(chosene): نوعی سوسک
- آلشگوه(aaleshgoe): اشغالدان، زباله دان
- گرده:پشت
- گندله:ادم کوتاه قد
- پیس:کثیف
- سیزان:اتاق همکف
- جل (joll): زیرانداز
- جل قورباغه (joll-e ghorbaaghe): جلبک
- قاب:ظرف
- رجونه:لثه
- غسرخانه (ghassarkhaane) : مرده شورخانه
- ورهو(varheow): پروبال دادن
- وزار (vezar): داغون
- وچان(vechan): فرصت
- تکه تر: قیافه
- درنره: زیادی
- تممان: شلوار
- بندتممانی: ابتدایی وپیش پا افتاده
- تندور (tendoor): تنور
اصطلاحات و عبارت های همدانی
- شی میوا بشه یا : چه می بایست بشود، در حال حاضر قراره چه اتفاقی بیوفته
- پچا اوجو موکونی : پس چرا این جوری میکنی
- میشه شی؟ : میشود چه؟ که چه بشود؟
- بری شی ته : می خواهی چه کار؟
- لش خورت جان بکن یی دفه : بجنب
- بینی: گویی، انگاری
- پچا: پس چرا
- پ ن پ: پس نه
- نچای: سردت نشه/سرما نخوری/اصطلاحی برای زرنگی نکردن
- تکه تر: قیافه
- بیوین تونه خدا: نگاه کن توروخدا
- وایسا دیه: بایست ببینیم
- انجانه ره بیوین: انجارانگاه کن
همدانی یکی از گویشهای زبان لری است
باسلام.بسیار سپاسگزاریم از حضور گرم شما…
ممنونم از اشتراک گذاری اطلاعات خود با ما…
موفق باشید…
در پاسخ به لر ایلامی:
واقعا برای افراد بیسوادی که فرهنگ عقب افتادشون رو میخوان با جعل هویت مردم دیگه بالا بکشن متاسفم میشه دو تا کلمه لری تو گویش همدانی بگید؟ حتما ازونایی هستید که معتقدا باباطاهر لر بوده.